پسا سکولاریسم آغاز شده است

از نقطه نظر جامعه شناختی می توان گفت، پست سکیولاریسم پاسخی است به نظریه سکیولاریزاسیون یعنی آنچه که معیار و الگوی پذیرفته شده در بین متفکران از سده نوزدهم تا کنون بوده است .اندیشه سکیولاریزاسیون بر سه پایه استوار است.

اول:به واسطه رشد و افزایش دانش علمی و قدرت تکنولوژیکی سکولاریزم رشد میکند

دوم:خرده نظامهای اجتماعی شکل دهنده مدرنیزاسیون بر انحصار مذهبی نظیر مدارس،بیمارستانها و نظایر آن غلیه میکندو سازمانهای مذهبی را به حاشیه میبرد

سوم:پیشرفت های علمی و قدرت تکنولوژیکی امنیت وجودی بیشتری می آورد که نیاز مردم به وعده های آرم کننده مذهبی را به حاشیه و حوزه خصوصی میبرد(Habermas; 2008b)

سکولارها معتقدند مدرنیزاسیون ضرورتا به سکیولاریزاسیون منجر می شود که خود در بردارنده خصوصی سازی مذهب یا کاهش عمده عقاید و اعمال مذهبی است.منظور ما از سکیولاریزاسیون فرایندهایی است که به واسطه آنها بخش های مختلف جامعه و فرهنگ از سلطه نهادها و نمادهای مذهبی آزاد می شوند. همان گونه که سکیولاریزاسیون جامعه و فرهنگ وجود دارد بنابراین سکیولاریزاسیون آگاهی نیز وجود دارد. به طور ساده این به معنای آن است که غرب مدرن، شمار فزاینده ای از افراد را تولید کرده است که به جهان دنیا و زندگی شان بدون بهرمندی از تفسیر مذهبی نگاه می کنند. (berger;1967:108)

به هر حال، علیرغم این استدلال های متقاعد کننده، در بیست و پنج سال گذشته دیده شده استکه نظریه سکیولاریزاسیون محبوبیت خود را در میان جامعه شناسان از دست داده است. تنها به عنوان یک مثال به طور شگفت انگیزی، پیتر برگر، از طرفداران برجسته نظریه سکیولاریزاسیون،  حمایتش از این نظریه را با توجه به استدلا های مخالف و شواهد جدید معکوس کرده است.برگر در مصاحبه ای می گوید: فکر می کنم آنچه که من و اکثر جامعه شناسان دیگر در دهه 1960 درباره سکیولاریزاسیون نوشته ایم، اشتباه بوده است. استدلال اساسی و زیربنایی ما این بود که سکیولاریزاسیون و مدرنیته دست در دست هم حرکت می کنند. مدرنیزاسیون بیشتر، سکیولاریزاسیون بیشتر را به همراه دارد. این یک نظریه شوریده و آشفته نبود. برخی شواهد و مدارک برای آن وجود داشت. اما من فکر می کنم، این نظریه از اساس اشتباه بود. اکثر جهان، امروز سکیولار نیست. بلکه بسیار مذهبی است.(Berger;1997: 974). این تغییر عمده در جامعه شناسی درمجموعه کارهای هابرماس نیز بازتاب یافته است. هابرماس همواره مدعی بوده است و بر این ادعای خود پای فشرده است که دانش و ایمان دو دنیای کاملا متفاوت هستند(   Habermas;2008:211 و اینکه او صرفا فقط درون دنیای اول کار کرده است. با این وجود از سال 2001 به طور شگفت آوری بخش زیادی از وقت هابرماس صرف درگیری فلسفی با موضوعات و مسائل مربوط به ایمان شده است. یکی از مثال های قابل توجه و چشمگیر از این مشغولیت فلسفی جدید، سخنرانی هابرماس برای «کمیسیون جایزه صلح آلمان» بود که در کلیسای «اس تی پاولز» در فرانکفورت یک ماه پس از حمله 11 سپتمامبر 2001 ایراد شد. معتقدان به غیر سکیولار شدن یا غیر خصوصی شدن، شواهد فراوانی برای تایید و حمایت از ادعا هایشان مطرح می کنند: خیزش جهانی اسلام، موفقیت بین المللی پروتستانیسم اوانجلیک (به ویژه در آمریکای لاتین)، ناسیونالیسم هندو درهند و بازگشت ارتدکس در روسیه و ملتهای اتحاد جماهیر شوروی سابق تنها چند نمونه ازاین موارد است. این موارد نشان دهنده پایان دوره سکولاریسم و آغاز دوره پسا سکولاریسم میباشد .نیاز به معنویت و ایمان به خدا ،گم شده بشر امروز است که سال ها خدازدایی در زندگی را تمرین کرده است .قراین و شواهد فراوانی نشان میدهد که اسلام کامل ترین و جذاب ترین دین در جهان امروز است انحطاط اخلاقی تمدن غرب به ویژه در این یکی دو قرن اخیر و نیز ظلم و ستمی که بر مردم مستضعف اعمال گردید عدم کارایی ادیان تحریف شده را که هرازچند گاهی بنا به مقتضیات زمان به نفع زر مداران و زور مداران تفسیر می شد کم کم سبب گردید مردم به سوی دینی گرایش پیدا کنند که باعث رهایی آنان از این همه ظلم و تعدی باشد. از طرفی دیگر زنان در کشورهای به اصطلاح متمدن همواره به عنوان کالایی مطرح بودند که پس از مصرف دور انداخته می شدند و به مرور زمان آن تقدس و جایگاهی را که خداوند برای زن و مادر متصور شده بود به جایگاهی پست بدل گردید.در واقع بشر امروز برای رهایی از منجلاب فساد و افسردگی نیاز به خدا را به خوبی حس کرده است اگر این اصل مهم سکیولاریسون را بپذیریم که با رشد رفاه و تکنولوژی بشر به آرامبخشی به نام دین نیاز ندارد پس چرا جهان مدرن و پیشرفته غرب اینگونه ناآرام  و افسرده است .گزارش جدید سازمان همکاری و توسعه اقتصادی که روزنامه گاردین نیز آن را منتشر ساخته ،حاکی از آن است که میزان مصرف داروهای ضدافسردگی در کشورهای ثروتمند و توسعه‌یافته نسبت به یک دهه پیش به طور میانگین 10 درصد افزایش یافته است و ایسلند از لحاظ مصرف سرانه این داروها در میان این کشورها در رتبه اول قرار دارد.در کشورهای استرالیا، کانادا و کشورهای منطقه اسکاندیناوی نیز میزان تجویز داروهای ضدافسردگی بالاست و به طور میانگین از هر 10 فرد بزرگسال، بیش از یک نفر دارو دریافت می‌کنند. یک بررسی جداگانه درباره آمریکا نیز نشان داد 10 درصد بزرگسالان آمریکایی داروهای ضدافسردگی مصرف می‌کنند. در چین با وجود اینکه هنوز میزان مصرف داروهای ضدافسردگی نسبتاً پایین است، بازار این داروها در 3 سال گذشته، 20 درصد رشد کرده است. این موارد نشان دهنده آن است که مبانی سکولاریسم به شهادت آمار میدانی و نظریه دانشمندان و جامعه شناسان مشهور در معرض تردید جدی قرار گرفته و بی تردید جهان به سوی سرچشمه تمام خوبی ها و آرامش بخش یعنی خداوند متعال بر خواهد گشت و نظام سرمایه داری و سکولاریسم را هم باید مانند کمونیست تمام شده فرض کرد



نظر

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در چهارشنبه 92 دی 25 ساعت ساعت 5:8 عصر